ستايشستايش، تا این لحظه: 14 سال و 8 روز سن داره

دخترملوسم

يك روز مانده به تولد دخترم

1390/2/4 14:06
نویسنده : مامان مهربون
292 بازدید
اشتراک گذاری

ستايش جان سالي كه گذشت يعني سوم ارديبهشت من حالم خيلي بد بود و استرس شديد داشتم چون چند روز قبل دل درد ميگرفتم و مادر جون ميگفت وقت زايمانت هست بريم دكتر اما من گوش نميدادم ، آخه ما ميخواستيم شما روز يكشنبه بدنيا بيايي اما نشد و به دكترت تماس گرفتيم براي روز شنبه بريم بيمارستان.

من دقيقا يك هفته قبل از بدنيا اومدن شما اصلا خواب به چشمام نمي اومد و لحظه شماري ميكردم كه ببينم چه شكلي هستي و خيلي هم سنگين شده بودم و با كمك از جام بلند ميشدم.

ستايش جان بالاخره روز موعود فرا رسيد و صبح شنبه ساعت ۶:۳۰ صبح من و شما كه تو دلم بودي با بابايي و مادر جون راهي بيمارستان شديم ، استرس عمل خيلي داشتم و خيلي زياد ميترسيدم نكنه من دختر قشنگم را نبينم و همش تو دلم دعا ميخوندم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترملوسم می باشد