ستايشستايش، تا این لحظه: 14 سال و 14 روز سن داره

دخترملوسم

بیست و یک ماهگی

1390/11/17 18:58
نویسنده : مامان مهربون
513 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به ستاره زندگيم

١- عزيزم واقعا ديگه خانمي شدي براي خودت و خيلي از كلمات را ميگي و دو جمله اي

هم بلدي و هر كسي صحبتي بكنه شما هم مثل طوطي تكرار ميكني و بعضي مواقع هم

چيزهايي را تلفظ ميكني كه همه ما ميمونيم از كجا ياد گرفتي و اسم مامان را هم ياد

گرفتي و رسما ديگه سيمين صدا ميكني ،خيلي بامزه صدا ميكني و بعضي وقتها مامان

میگی عزیزم.

٢- شعر تاب تاب اباسي ، اتل متل ، عمو زنجير باف ، يه توپ دارم ، دستمال من ، حسني را

دوتايي با هم ميخونيم و كيف ميكنم ميبينم شعرهايي را كه برات ميخونم را دوست داري و

زود ياد ميگيري عسل من.

 

 

3- تو ماه گذشته دو تا پنجشنبه را با بابا تو خونه بودي و من رفتم دانشگاه ، خيلي با هم

بازي كرده بوديد و با هم پارك رفته بوديد و كلي هم اسباب بازي بابا براي شما خريده بود

اين هم بگم كه دو ساعت آخر حسابي كلافه شده بودي و بي تابي ميكردي براي مامان و

بابا هم ازت فيلم گرفته بود وقتي اومدم خونه جلوي در ايستاده بودي و پشت سر هم

ميگفتي مامان مامان بيا ديگه ، چه ذوقي كردي وقتي منو ديدي عزيزم.

فيلمي را كه بابا گرفته بود را وقتي ديدم ناخداگاه گريه كردم و خيلي ناراحت شدم كه

دسته گلم اينقدر بي تابي كرده و از دست خودم دلخور شدم و براي همين فيلم را پاك

كردم كه هيچ وقت ناراحتي و غمت را نبينم .

 

 ٤ - شبها موقع خواب برنامه داریم میری سرجات و پتو را میکشی رو سرت و دالی بازی

میکنی چنان خنده ای میکنی که دل من ضعف میره و بابا هم که منتظره با شما بازی کنه

حسابی دوتایی کیف میکنید ، میگم ستایش جان بخواب دیگه عزیزم با جدیت تمام ، ستایش

در جواب میگه مامان دالیییییییییییی دالیییییییییییییی منم خندم میگره و بغلت میکنم و

حسابی فشارت میدم .

 

            

٥ - مامان جون گوشت گرفته بود و بعد از تمیز کردن و بسته بندی وروجک ما هم پیشش

نشسته بود و تماشا میکرد که مامان جون چیکار میکنه بعد از تمام شدن کارها ستایش

همه را یکی یکی میبره و میذاره کنار یخچال و به مامان جون میگه در یخچال را باز کن و

همه گوشتها را میچینه تو فریزر و مامانی بهش میگه ستایش جان بذار من گوشتها را بچینم

جواب میده خودم بلدم ، مامانی میگه خیلی با قاطعیت حرفشو زد من هم کنارش ایستادم

تا خانوم کارشو انجام بده ، الهی فدات بشم که از الان کارهای خونه را داری یاد میگیری

دختر زرنگم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ملینا
13 بهمن 90 9:11
الهی چه مامان دل نازکی .ستایش جان با این شیرین زبونیهاته که مامان دوستت داره عسلم .منم خیلی دوستت دارم ماهم.بعد هم آفرین به دختر گل که پیش بابا مونده تا مامان به دانشگاه بره.
خاله سولماز
18 بهمن 90 12:19
ستایش ستایش خیلی شیرین زبون شدی واقعا دیگه می خوام بخورمت ولی مامان سیمین نمیزاره . ستایش وقتی با هر کسی کار داره ، شده بیش از ده دفعه اسمش رو صدا میکنه مثلا به من میگه آله (خاله ) آله آله آله آله آله منم هر بار جواب میدم بله بله بله این جوری دل خاله سولمازو میبره . دوست دارم عشق من
مامان ملینا
18 اسفند 90 13:03
مامان ستایش غیبت طولانی شده کجایی نیستی؟دلمون تنگ شده
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترملوسم می باشد