ستايشستايش، تا این لحظه: 14 سال و 3 روز سن داره

دخترملوسم

حموم كردن ستايش با خاله زهرا

دخترم سلام ، اميدوارم كه هميشه خوب باشي ، ستايش جان جمعه با خاله زهرا شما را برديم حمام و وان را پر آب كردم و شروع كرديم آب بازي كلي ذوق كردي و اصلا هم گريه نكردي و من با خاله زهرا حسابي شستيمت. آخه من خيلي تنهايي ميترسم بشورمت واسه اينكه سر ميخوري و بيشتر وقتها با مادر جون ميبريمت حمام . مادر جون با خاله سولماز و زن عمو ثريا با آيسا مشهد رفتند مسافرت و اميدوارم كه بهشون خوش بگذره. كوچولوتر كه بودي خيلي تو حموم گريه ميكردي و بدتر از اون موقع لباس پوشيدن كه ديگه نگو حسابي كلافه ميشي و از لباس زياد هم بدت مياد ، اميدوارم كه هوا زودتر خوب بشه و شما هم از شر كلاه و شال گردن راخت بشي عزيز دل مامان. ...
24 اسفند 1389

دل درد دخترم

ماماني عزيزم ديروز مادر جون براي شما ماكاروني درست كرده بود چون خيلي زياد دوست داري و من هم با ماست كلي به شما ماكاروني دادم خوردي و با خاله ها هم حسابي بازي كردي شب يكدفعه با جيغ از خواب بيدار شدي اونقدر گريه كردي كه نگو و من هم با شما گريه ميكردم و با گريه شما همه از خواب بيدار شدن و خاله زهرا ،خاله سولماز ،بابايي و مادر جون با هزار زحمت شما را ساكت كردند و خندوندنت ماماني ولي شب بدي هم براي من و شما بود و توي خواب هم چند بار با گريه بيدار شدي الهي برات بميرم كه ديشب اينقدر ناراحت شدي و عذاب كشيدي دختر قشنگم. خدايا مواظب همه ي ني ني ها باش دختر من هم تو جمع ني ني ها ...
15 اسفند 1389

اسباب كشي و خونه جديد

سلام دخترم ، بالاخره پنجشنبه هفته گذشته به خونه جديد رفتيم از صبح دو تا كارگر اومدن و همه جا رو تميز كردند و بعد از ظهر هم اسبابها را آوردند. ستايش جان از خونه جديد خيلي خوشت اومده ماماني من  اميدوارم كه خونه جديد برامون اومد داشته باشه و كار بابايي رونق بگيره و در آرامش به خواست خدا در كنار هم زندگي كنيم.   ...
15 اسفند 1389

كاريكاتور ستايش

فندق مامان پنجشنبه با مادرجون و خاله ها با دايي سعيد رفتيم مهستان و خيلي خوش گذشت عزيزم اصلا پلك نميزدي و جلوي عروسك فروشي كلي ذوق ميكردي براي خودت حرف ميزدي و داد ميكشيدي از خوشحالي . مامان جان براي شما تل سر و كش و كليپس كوچك گرفتم. ستايش جان بغل دايي سعيد بودي و ما با يكي از فاميلهايمان داشتيم صحبت ميكرديم يكدفعه  ديدم شما ساكت بغل دايي نشستي و آقايي كه اونجا نقاشي ميكشه داره كاريكاتور شما را  ميكشه ، خيلي خوشگل شده دلبندم . بردم قابش كردم و ميخوام بزنم تو اتاق جديدت عشق من . خدايا به دخترم سلامتي بده و ازت بخاطر اين نعمت بزرگي كه به من دادي متشكرم.  ...
10 اسفند 1389

چهار دست و پا رفتن دخترم در يازده ماهگي

ستايش جان خيلي وقته كه به وبلاگت سر نزدم ولي امروز ميخوام كلي برات بنويسم دختر مامان حسابي ديگه شيطون شدي و چهاردست و پا ميري ، از مبل كمك ميگيري و بلند ميشي . موقع خواب هم كه ديگه نگو سر جات ميخوابي و طبق معمول انگشت شصت در دهان و دست ديگه رو صورت مامان (براي نوازش كردن مامان) يكدفعه برميگردي و دمر ميشي و عقب عقب خودت را ميكشي پايين كه از اتاق بيرون بري و فقط كافيه كه اسمت را صدا كنم با خنده و جيغ  ميايي سمت مامان و خودت را پرت ميكني تو بغلم عاشق اين كارات هستم ماماني ، الهي  قربونت بره مامان .  
10 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترملوسم می باشد