ستايشستايش، تا این لحظه: 14 سال و 6 روز سن داره

دخترملوسم

چهارشنبه سوري سال 90

چهارشنبه سوری آخرین چهارشنبه قبل از حلول سال جدید را چهارشنبه سوری می گویند، که البته شب آن، یعنی غروب سه شنبه مهم است نه خود چهار شنبه. جشن چهارشنبه سوری یکی از مراسم بسیار جذاب و مفرح ما ایرانیان به شمار می آید. این جشن در قبل از تهاجم اعراب در بین نیاکان ما به جشن سوری مرسوم بود. سور به معنی سرخ می باشد و چون این جشن با برپا کردن آتش همراه است به این نام مرسوم گردید. آتش در بین ما ایرانیان مظهر نابودی تاریکی و سیاهی است. این دو واژه همان پلیدی و اهریمن هستند و روشنایی آتش پاکیزگی، طراوت، زندگی و سلامتی، سازندگی و پیشرفت را به همراه دارد. همچنین با کمک آتش و نور که سمبل های خوبی هستند افراد امیدوارند که راه خود را در آخرین شبهای تاری...
23 اسفند 1390

بیست و یک ماهگی

سلام به ستاره زندگيم ١- عزيزم واقعا ديگه خانمي شدي براي خودت و خيلي از كلمات را ميگي و دو جمله اي هم بلدي و هر كسي صحبتي بكنه شما هم مثل طوطي تكرار ميكني و بعضي مواقع هم چيزهايي را تلفظ ميكني كه همه ما ميمونيم از كجا ياد گرفتي و اسم مامان را هم ياد گرفتي و رسما ديگه سيمين صدا ميكني ،خيلي بامزه صدا ميكني و بعضي وقتها مامان میگی عزیزم. ٢- شعر تاب تاب اباسي ، اتل متل ، عمو زنجير باف ، يه توپ دارم ، دستمال من ، حسني را دوتايي با هم ميخونيم و كيف ميكنم ميبينم شعرهايي را كه برات ميخونم را دوست داري و زود ياد ميگيري عسل من.     3- تو ماه گذشته دو تا پنجشنبه ر...
17 بهمن 1390

بیست ماهگی

سلام گل من عزیزم بیست ماهه شدی مبارک باشه ، دختر خوبم داره بزرگ ميشه و خيلي از كلمات را ميگه و دو جمله اي هم صحبت ميكنه مثل : بابا  پاشو بريم = بابا پاشو بيم خاله بيار ديگه = آله بيا ديه بازي كنيم = بازي تونيم مكالمه تلفني با ستايش مامان : سلام ستايش جون ستايش: سلللللللللللللللللام مامان : خوبي؟ ستايش : بللللللللله مامان : چه خبر؟ ستايش: سلامتيييييييييي مامان : ديگه چه خبر؟ ستايش:خبري نيس مامان : به به خوردي عزيزم شتايش : بله اوردم الهي فداي اون شيرين زبونيات بشم من مامان ، عاشق صحبت كردن باهات پشت تلفن هستم و جالب تر اينكه موقع صحبت كردن م...
4 دی 1390

شب یلدا

درود به دختر نازنینم   عزیزم زمستان ثانیه ثانیه نزدیک میشود ، یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت آرزوههای خوب دارد . یلدا این شب ایرانی مبارک ...
30 آذر 1390

بدون عنوان

دیروز سالگرد ازدواج مامان و بابا بود و بابایی یک انگشتر خوشگل برام خرید ، بسیار قشنگ  و شیک هست و از همین جا هم از بابایی تشکر میکنم ، آرزو میکنم سالیان سال در کنار هم  با عشق و آرامش زندگی کنیم و نظاره گر خوشبختی و موفقیت دختر عزیزمان باشیم و به وجودش افتخار کنیم.     قرار شد جمعه مامان جون اینا را دعوت کنیم برای ناهار و کیک هم بگیریم چون دخترم تازگیا از تولید و کلاه تولد با فوت کردن شمع خوشش اومده و همش کتاب داستانی که داره میاره و صفحه تولد را باز میکنه میگه مامان تبلد تبلد . و یه سرگرمی جدید هم اینکه شمع روشن میکنم و ستایش فوت میکنه و بعد برای خودش دست میزنه . با تمام ...
23 آذر 1390

درخواست چتر و رفتن زیر باران

دیشب خونه مامان جون بودیم که طبق معمول دست منو گرفتی و رفتیم اتاق خاله ها ، در اتاق را بستی و یه چند دقیقه ای با هم تو اتاق بازی کردیم که یکدفعه چشمت افتاد به چتر که از دستگیره در آویزون بود و با زبون خودت میگفتی که دتر و میرفتی جلوی در بالکن و میگفتی بایون (چتر را باز کن بریم بیرون بارون میاد) نمدونی چه ذوقی میکرد بچم که بره بیرون و چتر بالای سرش باشه و بهش قول دادم وقتی بارون بیاد زیر چتر بیرون باشیم.   ...
20 آذر 1390

سرما خوردگی

سلام و درود به دختر م عزیزم هفته ای که گذشت خیلی بهت سخت گذشت چون توی جواب آزمایش کمی عفونت داشتی و دکتر برات سفالکسین نوشت و خیلی دختر خوبی بودی و با مامان همکاری کردی و یک هفته داروهاتو مصرف کردی و بعد هم سرما خوردی خدا را شکر فقط آبریزش بینی بود اما این چند روزه هیچی نخوردی  و کسل بودی  از شانست من هم پیشت بودم و سر کار نرفتم . بابت مریضیت خیلی نگران بودم و برات دعا کردم که هیچ وقت مریض نشی و همیشه پرجنب و جوش باشی و خوشحال .   ...
20 آذر 1390

شیطنت و شیرین کاری

سلاه به دختر عزیزم                             روزهها به تندی در حال سپری شدن هستند و این چند مدت چقدر زود گذشت زمانی که                    بدنیا اومدی با تمام وجودم قربون صدقه ات میرفتم و تو دلم همیشه خدا را شکر میکردم                    بخاطر این فرشته نازنین ، الان دخترم به سلامتی حرف میزنه ، وقتی دارم با بابایی صحبت        ...
8 آذر 1390

واکسن 18 ماهگی

ستایش نازم واکسن ١٨ ماهگیت رو هم زدی من همیشه از این واکسن میترسیدم چون  همه میگفتند که خیلی سخته و نی نی ها اذیت میشن ولی چاره ای نبود و برای سلامتیت  بود عزیزم.    و مثل همیشه گل بودی وقتی هم اومدیم خونه خیلی اذیت شدی و بی قراری کردی وتب  بالایی هم داشتی و بیحال بودی منم همش بالا سرت بودم و مواظبت بودم ........کلی هم خودتو لوس کردیا ولی خدا رو شکر که فعلا واکسن نداری و خیالمون راحت شد..........بووووووووس برای تو که خیلی دوستت دارم شب خونه مامان جون موندیم و تو بخاطر درد پات نمیتونستی راه بری و همه دور شما نشسته بودیم. ...
29 آبان 1390

اولین برف امسال در پاییز

سلام مهربونم , اولین برف هم اومد و هوا خیلی سرد شده عزیزم , از دیروز برف همه جا را سفید پوش کرده و برگهای درختها همه ریخته و همه جا زمستونی شده , خدا را بخاطر این نعمت فراوان شکر میکنم و مهمتر از همه اینکه بدلیل بارش برف و باران زاینده رود در اصفهان نیز پر آب شد و من خودم بابت این موضوع خیلی خوشحال شدم چون سی وسه پل و پل خواجو بدون آب اصلا صفا نداره و تابستان که مسافرت رفتیم خیلی تو ذوقم خورد ، خدایای بزرگ و مهربون خیلییییییییییییییییی دوست دارم .   ...
18 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترملوسم می باشد